جایگاه روش تدریس درآموزش زبان فارسی
" روش تدریس" به عنوان ابزاری که به معلّم ،قدرت ، اعتماد به نفس و هدف میدهد، همیشه او را در محیط تدریس یاری و همراهی، کرده است. پبش از این یک معلم موفق با یک روش تدریس موفّق، مورد ارزیابی قرار می گرفته است. به عبارت دیگر دنبال نمودن منظم و مصرانه یک خط مشی و رویکرد از قبل تعیین شده ، برای هدایت گروهی فراگیر برخوردار از نیازها، علایق، تواناییهای فرهنگی– اجتماعی متفاوت از اجزاء لاینفک یک تدریس موفّق و موثر ،تلقی شده است. با این همه ، آنچه که در عصر حاضر با آن روبرو هستیم، دیدگاه و رویکرد های کاملاً متفاوتی است که با توجّه به تغییرات عمیق و سریعی که در کلیه ی زمینه ها اتفاق افتاده است ، به وجود آمده است. بیش از هر چیزی ،نگاه انسانی و علمی به فراگیر، و نیازهای او، برنامه ریزان و متخصصین تعلیم و تربیت را به این رویکرد سوق داده است که انتخاب و اجرای یک " روش تدریس" معین در جهت هدایت و تدریس یک گروه واحد، ولی ناهمگن و نامتجانس علمی و پسندیده نیست (ریچاردز و راجرز:2001). به عبارت دیگر سیستم آموزشی ما، الزاماً و اجباراً نمی تواند مستقل از تغییرات و تحولات چند دهه ی اخیر، عمل نماید و با تعصب و کوتهبینی سنت تدریس را در فرم و شکل گذشته ی خود، حفظ کرده است.
علاوه بر این موارد، روش های تدریس زیان به ویژه زبان فارسی از معضلات و کاستی هایی رنج می برد که می توان آنها را، به شرح ذیل مورد بحث قرار داد:
1- یادگیری همیشه و الزاماً بطور صد در صد وابسته به، " روش تدریس" نیست. به عبارتی ، تنها عامل یادگیری موفق ،انتخاب " روش تدریس" نیست بلکه یادگیری میتواند از عوامل بسیار متعدد دیگری ،نظیر تفاوت های فردی ، میزان انگیزه ، میل به یادگیری ، برنامه ریزی درست و منطقی ، تجربه های فردی و ده ها عامل دیگر متاثر باشد . (براون :1993 ، ص 15)
لذا این فاکتورها از جمله عواملی است که باعث رشد و تقویت اندیشه ی " فراگیر محوری" به جای " معلّم محوری" و " یادگیری محوری" به جای " روش محوری" شده است. در توضیح موارد فوق می توان به ذکر این نکته بسنده کرد که در سیستم آموزشی که " روش تدریس" القایی معلّم، به یادگیری، ختم نشود،نمی توان فلسفه ی وجود آن را توجیه و تبیین کرد. (فری من :1983)
2- آنطور که تاریخچه ی تعلیم و تربیت نشان می دهد ،" روش تدریس" ،نوعاً و به دلیل نگرش محدود به مسائل پیرامون خویش ، محکوم به شکست های پی در پی است. (موریکا :2001). تغییر پی در پی " روش های تدریس" ،و جایگزینی بی وقفهی آنها با روش های مدرن تر با توجّه به تغییرات منبعث از زبانشناسی، روانشناسی و جامعهشناسی، گویای این نکته است که اولاً روش تدریس شدیداً متاثر از علوم پیرامون خویش بوده و از حداقل استقلال برخوردار است و مضافاً اینکه به دلیل ماهیت آن به طور ذاتی تحمیلی است یعنی یک مجموعه ی متشکل از فراگیران متفاوت و ناهمگون ،الزاماً خود را تسلیم و مطیع مراحل پر پیچ و خم یک روش ، ساخته و استقلال فردی آنها مورد بی اعتنایی قرار می گیرد.
3- " روش تدریس " ناچاراً یکسو نگر، و به عبارتی " محدود نگر" است. بدین معنی که ایجاد هر تغییر در روش که منبعث از نیازهای جدید و تحولات تازه باشد الزاماً و نوعاً به غفلت از برخی نیازهای دیگر می انجامد. بدین معنی که نقطه ضعف یک روش متعلق به دو دهه ی قبل،می تواند در زمان ما، به عنوان نقطه ی قوّت تلقی گردد و در همان بْعد نیز، تقویت و حمایت می گردد. استرن (1991) معتقد است که از مهم ترین کاستی های یک روش تدریس، این واقعیت است که هر یک از روش های شناخته شده ی کنونی به تقویت یک جنبه و غفلت از سایر جوانب پرداخته و بنا به نیاز جامعه زمینه ی مورد بحث، نیازها نیز از تعاریف جدید برخوردار شده اند. پس در واقع یک روش معین نمی تواند به عنوان یک راه حل نهایی مورد بحث قرار گیرد(ص482).
4- روشهای تدریس نوعاً از خاصیت القایی و تحمیلی برخوردارند . یعنی اینکه یک روش تدریس، سعی در القاء خود به جمعی دارد که ندرتاً از خصوصیات و ویژگی های هماهنگ و تقریباً یکسان ،برخوردار است. ناهمگونی گروههای انسانی با توجه به فرآیندهایی همچون جنس، سن ، انگیزه، فرهنگ ، ملیّت ، مذهب ، تجربه ، علاقه و استعداد عمیق تر گشته و لذا این متغیرها، تاثیر شگرف خود در شکل دهی شخصیت آنها و ایجاد تفاوت های فردی در میان آنان، باقی می گذارد (براون:1994). حال با این اوصاف ، چگونه امکان دارد یک روش تدریس منفرد و معین با چهار چوبی از قبل تعیین شده ،به یک جمع برخوردار از تمامی این ویژگی ها اعمال گردد و ضمناً انتظار داشت که تاثیر آن هم، برابر و مساوی باشد؟ چگونه ممکن است امیدوار بود که یک جمع نامتجانس، با چشم پوشی از کلیه ی تفاوتهای فردی و اجتماعی خود را برده ی روش تدریس کنند که مدرس آن را با توجه به ملاحظات خاصی انتخاب و به گروه القاء نموده است؟
5- "روش های تدریس" عموماً کمیت گرا هستند. هدف از اعمال یک روش تدریس، پوشش دادن و ارائه ی مطالبی مشخص ،در مدّت زمانی محدود و معین است . حال آنکه دست یابی به این هدف با چه کیفیتی و در چه شرایطی صورت می گیرد، از جمله مواردی است که به آن کمتر پرداخته اند . آنچه در ظاهر اصل و با اهمیت تلقی می گردد، تکمیل و ارائه ی سرفصل تعیین شده، بدون هیچ گونه کاستی در لباس یک روش معین و مشخص است.( موریکا:2001 ).
6- عدم نگرش برابر و یکسان به فراگیران، از دیگر معایب روش تدریس است. به عبارت دیگر دو یا سه فراگیر در یک گروه، بیشترین بهره برداری را از روش و موقعیت ایجاد شده، می برند. در مقابل عده ی چشمگیری که موفّق به درک روش نشده اند و اهداف آنرا درک نکرده اند در پیچ و خم های روش، گرفتار شده و به صورت فراگیر مجهول و ناامید به مراحل تدریس، یکی پس از دیگری می نگرند. اینها در حقیقت قربانیان اصلی هستند که روش تدریس را عاملی بازدارنده در راه یادگیری می دانند، نه ابزاری در جهت تسهیل آن( ریچاردز و راجرز: 2001). یا به عبارتی دیگر" روش تدریس" ماهیتاً نمی تواند به یک جمع به طور برابر و مساوی نگریسته و از فرآیندهایی همچون : فراگیر قوی ، با انگیزه ، متوسط و ضعیف ، غفلت ورزد.
7- روش تدریس ، به دلیل تجویزی بودن ،محدود کننده است. اتکّای بیش از حد به یک روش القاء شده و وابستگی به مراحل آن ،قدرت ابتکار و نوآوری را از مدرس سلب نموده و او را به شکل برده و فرمانبرداری بی اراده، نشان می دهد. روش های تدریس که در قالب های از پیش تعیین شده و در چهار چوب معین ارائه می گردد مدرس را ملزم به پیمودن تمامی مراحل و گام های بدون کم و کاست می کنند. در چنین وضعیتی جایگاه و نقش سازنده ی معلّم ،تا حد یک ماشین و روبات تقلیل یافته و از ابتکارات و نوآوری های او، جلوگیری می شود.